نمی دونم چرا هر وقت میخوام از تو بنویسم کم مییارم

با اینکه خیلی از خودت گفتی اما بازم برام مبهمی

نمیتونم تصورت کنم.

یه موجود غیر مادیه بی وزنه بی حجم که جهت نداره با شکل و اندازه ای نا مشخص

و از قید زمان و مکان رها.

درسته که همه جا هستی اما فقط تو یه لحظه های خاص و بکر میشه پیدات کرد.

مثل زمانیکه دنبال یه جرقه تو تاریکیه مطلق میگردی یا وقتیکه در اوج ناامیدی شانس در خونتو میزنه و نزدیکه خوشی خفت کنه.

خدایا خدایا خدایا

منم آن نو عروسی که مست از طنین عریان عشق در اعوجاج جامه ای سپید

خود را به دستهای تو میسپارد.

آمده ام که چند روزی با تو بی ریا باشم.بیا و در ازای این قطره ها خالصم کن.